قوله تعالى: إنْ تجْتنبوا کبائر ما تنْهوْن عنْه الآیة کبائر اهل خدمت در راه شریعت اینست که شنیدى، کبائر اهل صحبت در کوى طریقت بزبان اشارت نوعى دیگر است، و ذوقى دیگر دارد. از آنکه اهل خدمت دیگراند و اهل صحبت دیگر. خدمتیان مزدوران‏اند، و صحبتیان مقربان طاعت خدمتیان کبائر مقربانست.


چنین مى‏آید در آثار که: «حسنات الأبرار سیآت المقربین»، و هم ازین بابست سخن آن پیر طریقت که گفت: «ریاء العارفین خیر من اخلاص المریدین».


و مستند این قاعده آنست که مصطفى (ص) از نکته غین خبر داد، و از آن استغفار کرد، گفت: «انه لیغان على قلبى فاستغفر الله فى الیوم سبعین مرة»


ابو بکر صدیق گفت: لیتنى شهدت ما استغفر منه رسول الله.


و نشان کبائر ایشان آنست که در عالم روش خویش ایشان را گاه‏گاهى فترتى بیفتد که فطرت ایشان مغلوب اوصاف بشریت شود، و حیات ایشان در معرض رسوم و عادات افتد، و حقائق ایمان ایشان بشوائب اغراض و شواهد حظوظ خویش ممزوج گردد. اگر در آن حال ایشان را بریدى از صحت ارادت و صدق افتقار و سرور وجد استقبال نکند، و دست نگیرد از چاه خودى خود بیرون نیایند.


گر ز چاه جاه خواهى تا بر آیى مردوار


چنگ در زنجیر گوهر دار عنبر بار زن‏

بزرگان دین گفتند: که مرد تا بسر این خطرگاه نرسد، و این مقام فترت باز نگذارد، پیر طریقت نشود، و مرید گرفتن را نشاید. مردى باید که هزار بار راه گم کرده بود و براه بازآمده، تا کسى را از بیراهى براه بازآرد، که اول راه براه باید، آن گه راه باید. آن کس که همه بر راه باشد راه داند، اما راه براه نداند و سر زلت انبیاء و وقوع فترت ایشان اینست، و الله اعلم و هو قرع باب عظیم طوبى لمن فتح علیه، و هدى الیه.


و لا تتمنوْا ما فضل الله به بعْضکمْ على‏ بعْض الآیة ابو بکر کتانى گفت: من ظن انه بغیر بذل الجهود یصل، فهو متمن، و من ظن انه ببذل الجهود یصل فمتعن. هر که پنداشت که رنج نابرده بمقصود میرسد متمنى است، و العاجز من اتبع هواها و تمنى على الله، و او که پنداشت که برنج و طلب بمطلوب میرسد متعنى است.


شیخ الاسلام انصارى قدس الله روحه گفت: او را بطلب نیاوند. اما طالب یاود، و تاش نیاود طلب نکند. هر چه بطلب یافتنى بود فرومایه است، یافت حق رهى را پیش از طلب. اما طلب او را پیشین پایه است. عارف طلب از یافتن یافت، نه یافتن از طلب. چنان که مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از طاعت، و سبب از معنى یافت، نه معنى از سبب. الهى چون یافت تو پیش از طلب و طالب است، پس رهى از آن در طلب است که بى‏قرارى برو غالب است، طالب در طلب و مطلوب‏حاصل پیش از طلب، اینت کاریست بس عجب! عجب‏تر آنست که یافت نقد شد و طلب برنخاست، حق دیده‏ور شد و پرده عزت بجاست!.


دریاى ملاحتى و موج حسنات


قانونه مکرماتى و ذات حیات‏

اندر طلب تو عاشقان در حسرات


چون ذو القرنین و جستن آب حیات‏

و قیل فى معنى الآیة: تتمنوا مقام السادة دون أن تسلکوا سنتهم، و تلازموا سیرتهم، و تعملوا عملهم. حال بزرگان خواهى، و راه بزرگان نارفته! کعبه مواصلت جویى، با دیده مجاهدت نابریده! نهایت دولت دوستان بینى، محنت ایشان نادیده. تعنى من ان تمنى ان یکون کمن تعنى. تو پندارى قلم عهد بر جان عاشقان آسان کشیدند! یا رقم دوستى بر دل ایشان رایگان زدند! ایشان بهر چشم زدن زخمى بر جان و دل خورده‏اند، و شربتى زهرآلوده چشیده‏اند!


اى بسا شب کز براى دیدن دیدار تو


از سگ کوى تو بر سر زخم سیلى خورده‏ایم

و لکن نه هر کسى سزاى زخم اوست، و نه هر جانى شایسته غم خوردن اوست.


رحمت خدا بر آن جوانمردان باد که جان خویش هدف تیر بلاء او ساخته‏اند، و بار غم او را دل خویش محمل شناخته‏اند، و آن گه در آن بلا و اندوه این ترنم میکنند:


گر بود غم خوردنت شایسته جان رهى


این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

آرى، زخم هر کسى بر اندازه ایمان او، و بار هر کس بر قدر قوت او، هر که‏را قوت تمام‏تر، با روى گران‏تر. اینست سر آن آیت که گفت: «الرجال قوامون على النساء» مردان را بر زنان افزونى داد که بار، همه بر ایشانست، از آنکه کمال قوت و شرف همت ایشان را است، و بار بقدر قوت کشند، یا بقدر همت. على قدر اهل العزم تأتى العزائم.